ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

شب ، کویر و سکوت

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۲۹ ق.ظ

                         

.

ساعتِ بیست و سه در شبی از همین "شب،سکوت و کویر"ی که هست،
از نمی دانم آنجا کجا یا چه کس بود ؟ شیخی ، چراغی به دست ؛
بی محابا به لب داشت شیرین غزل های لبخند و تکرارِ شهد
مثل یک " یاکریم" این تکرّر به منقار از عمق شب های پست :
" کو تقی ؟ موسیِ من! تقی؟ کو تقی؟ موسیِ من! تقی؟ کو تقی؟ ".
ناگهان کورسویی از این کوچه پس کوچه های سر و عمق ـ بست ،
مثل سوسوی یک روزن از انتهای شبی بی ستاره وَ ماه ،
پلک می زد به سختی وَ پرسید از موسی و سامری های مست :
" آی موسا! ندیدی کجا؟ از چه سمتی؟ چه راهی؟ تقی؟... کو تقی؟...
آی موسا! تقی... کو تقی؟ آی... ، موسا! کجا رَست و جَست؟... ".

.

***

.
گوئیا خوابِ یک " کودکِ شاهزاده به دنبال یک دوست" بود
مثل رؤیایی از کشتزاری طلایی وَ گیسوی گندم به شَست
گویی انگار او از جهانی دگر پای بر عرصه ی خاک داشت
بی خبر از همین "شب ، کویر و سکوت" ، از همان قومِ گاوَک پرست.
.
ساعتِ بیست و شش ، نرم نرمک وَ آرام گفتم : تقی قرن هاست ـ
ـ از بلاد ثمودان ، یهودان ، قریش و عجم ها به ژَخ رفته است.
.
ساعتِ بیست و نُه بانگ زد : من جواب از خدا ، نه ؛ که از سنگ هم ـ
ـ می توانم بگیرم وَ دیوار هم پاسخم می دهد از الست.

.

***

.
ساعتِ سی و دو ، شب... کویر و سکوت است ؛ موسا! کجایی؟ کجا؟
غرقِ دریای پشتِ سرت یک نفر بی خبر می زند پا و دست...
.
ساعتِ سی و پنج است. اینجا کسی نیست ، دیوار ، موسا ، تقی...
قمریِ حنجره پر زد و شب ، کویر و سکوتی که دل را شکست !
.

.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 90/1/4 ـ ساعت 6 بامداد

.

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۱)

سلام 
دیدی آن خبری که سال گذشته خواندم درست بود .این رژیم استاد طاهری را کشته و یکسال آن را از مردم پنهان کرده است . وما چقدر ساده بودیم که فکر می کردیم آزاد می شود .در حالی که روحش مدت هاست آزاد شده .
پاسخ:

ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﺴﻞ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻪ ﺳﻮﮒ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎ ﺯﺍﺭ ﺯﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ جوانمرگ ﺭﺍ ﺑﻨﺎﻡ ﺷﻬﯿﺪ ـ
ﺷﻬﯿﺪ ﺑﯽ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺑﯽ ﻣﺰﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺳﭙﺎﻩِ ﺑﺎﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﮑُﺸﺖ
ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ؟

ﺩﻣﯽ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﻪ ی ﺳﺮﻭﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺖ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺍﺵ
ﺩﻣﯽ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﯾﮏ ﭼﻨﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﻏﺮﻕ ﻣﻮﺟﻪ ی ﺧﻮﻥ ﺭﺍ
ﭼﻮ ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ی ﺳﺮﺥ ﺍﻧﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﺩ ﻧﺸﺴﺖ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻠﻪ ی ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮَﺩ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﻢ

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی