ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

فشار (1)

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ

fishtail braid

.

معمولن کلمه ی "فشار" در زمان ها و موقعیت هایی کاربرد پیدا می کند و اِعمال می شود که فرد یا افراد عامل ، به استیصال فکری دچار می شوند و یا در کل فاقد قوه ی تفکر و اندیشه هستند. 

[ با خواندن دو سطر فوق اگر گمان می کنید که در این نقطه از متن می خواهم بلافاصله پس از این اشاره ی کوتاه و مختصر ، به یکی از بارزترین مصادیق کلمه ی "فشار" در جامعه ی خودمان بپردازم اشتباه می کنید. البته اینکه پس از خواندن دو سطر ابتداییِ این متن ، بلادرنگ عبارت "گروه فشار" به ذهن شما خوانندگان محترم متبادر شده است کاملن حق دارید. به خصوص در وجود ارتباطی بسیار لطیف بین عنوان این گروه و عبارات "استیصال فکری" و "فقدان اندیشه" کاملن حق با شماست اگر اولین و معروف ترین سردسته ی گروه فشار یعنی "شعبان بی مُخ" را به یادتان می آورد ].

.

و اما در حال حاضر در این قسمت از متن به کاربرد کلمه ی فشار در علم پزشکی می پردازیم. این کلمه در علم پزشکی و روانشناسی کاربردهای متعددی دارد از جمله زمانی که بیمار دچار مشکلات و امراض زیر می شود :

.

1 - فشار خون :

فشار خونِ بالا یک بیماری بسیار جدی ست که می تواند به بیماری های قلبی ، سکته ی مغزی و نارسایی کلیه منجر شود. اگر پیشگیری های لازم بکار نرود و حتی در طول مدتی که این بیماری تداوم دارد معالجات اساسی انجام نشود امکان فروپاشی و انهدام سیستم کلی بدنِ فردِ مبتلا صد در صد است.

فشار خون در حد "اعتدالِ" آن بسیار مفید است. چرا که نیرویی ست که توسط جریان خون به دیواره ی رگ های حیاتیِ پیکره وارد می شود تا خون در سراسر رگ ها و بدن جریان یابد و سلامتی کامل را در کل اندام برقرار سازد.

اما اگر نیرویی تخریب گر که از ناحیه هایی خارج از سیستم متعادل بدن با مصرف بی رویه ی غذاهای آلوده و آماده _ سس های غیر طبیعی ، سیب زمینی سرخ شده ، غذای کنسرو شده ، چیپس و پفک و سوسیس و کالباس _ به وجود می آید و عامل به وجود آمدن فشار خون بالاست ، به حیات خود در رگ های خونی ادامه دهد ؛ سرانجامی جز مرگی فرسایشی و عمدتن مرگی آنی برای کل سیستم نخاهد داشت.

در حالیکه این بیماری حتا در زمان ابتلا می تواند با ورزش ، تحرک ، کاهش وزن ، کاهش مصرف نمک(که اغلب مشاهده می شود این بیماران شور هر چیزی را در می آورند مثل تولید شوری های فصلی ، سالاد شور ، خیارشور و... ) ، رژیم غذایی و عدم مصرف کافئین و نیکوتین ؛ علاج پذیر باشد.

.

2 - آمپول فشار :

یکی از روش های بسیار قدیمی که امروزه دیگر به دلیل پیشرفت علم پزشکی در زایمان حیوانات و انسان ها کاربرد ندارد ، تزریق داروی اکسی توسین است که در اصطلاح عامِ آن به نام آمپول فشار شناخته شده است. دارویی که مدت ها پس از آگاهی از عوارض خطرناک آن برای نوزاد و برای مادر ، جای خود را متأسفانه به روشی بدتر از بد سپرد. یعنی سزارین. 

خوشبختانه امروزه با توسعه ی علم پزشکی در عمل زایمان ، متخصصان به این نتیجه رسیده اند که کم خطرترین نوع زایمان ، هم برای مادران و هم برای نوزادان ، عمل زایمان طبیعی ست بدون استفاده از داروی اکسی توسین و تیغ جراحی سزارین. و اما متأسفانه در کشورهای جهان سوم و عقب افتاده ای مانند ایران ، هنوز در برخی از نقاط کشور به روش های متحجرانه ی سزارین و استفاده از آمپول فشار دست می یازند.

البته با توجه به عدم سیستم آموزشی مناسب برای مادران باردار مشاهده می شود که اغلب ، خودِ مادرانِ باردار ، پزشک یا مامای خود را تحت فشار قرار می دهند تا صرفن با توجه به تاریخ احتمالی زایمان ، تحت عمل سزارین قرار گیرند یا با استفاده از داروی اکسی توسین تحریک زایمانی انجام شود تا مبادا مجبور به تحمل درد بیشتری شوند. و گاه نیز دیده شده است که مادارانِ باردار از ترس و هراس خطر مرگ در حین حمل و یا در حین زایمان ، پیشنهاد عمل سزارین و یا استفاده از داروی فشار را خود به ماما یا پزشکشان می دهند. (!!)

.

3 - فشار قولنج

قولنج اصطلاحی ست که در مورد دردهای مبهم در نواحی مختلف بدن به‌ کار می‌رود. در گذشته ، برای درد احشای داخل شکم نظیر کلیه نیز اصطلاحاتی مثل قولنج کلیوی به‌کار می‌رفته‌ است ، چنانکه در لغت‌ نامه ی دهخدا نیز اصطلاح «قولنج» به صورت «دردی که غفلتن در ناحیه ی شکم خصوصن نواحی مجاور به قسمت‌های مختلف قولون‌ها حاصل شود» توضیح داده شده‌ است.

امروزه اصطلاح قولنج بیشتر برای دردهای مرتبط با عضلات و مفاصل به‌کار می‌رود. اصطلاح "قولنج شکستن" هم به‌ معنی وارد کردن فشار به مفاصل به‌ شکلی ست که باعث آزاد شدن صدایی کوتاه و خشک از آنها شود. (!!)

این کار معمولن درمورد فشار بر مفاصل انگشتان انجام می‌شود ، اگرچه برخی قولنج مفاصل بین مهره‌های گردن یا پشت یا مفاصل بزرگتر مثل زانو  و مچ دست و پا را نیز می‌توانند بشکنند. (!!)

اگرچه علت ایجاد صدا از مفصلی که قولنجش می‌شکند با قطعیت مشخص نشده ، اما فرضیه‌های زیر برای آن مطرح شده‌اند :

الف ـ حفره‌ زایی در داخل مفصل : بر اثر ایجاد فشار منفی ، مایع درون مفصل دچار حفره‌های ریزی می‌شود که به‌ سرعت متلاشی می‌شوند و صدا ایجاد می‌کنند.

ب ـ پاره شدن استحکامات درون‌ مفصلی

ج ـ کشیده شدن ناگهانیِ رباط‌ های داخل مفصل

از بین مکانیسم‌ های یاد شده ، احتمال وجود خطر مورد اول بیشتر است. محققان در سال ۱۹۷۱ نشان دادند که اِعمال کشش بر روی مفاصل سینوویال باعث می‌شود که گازهایی که در مایع درون‌مفصلی محلول بوده‌اند (ازجمله دی‌اکسید کربن !!) ، قابلیت انحلال خود را در این مایع به‌ طور موقت از دست بدهند و حباب تشکیل دهند. سپس این حباب‌ها متلاشی می‌شوند و صدای "تِق‌مانند"ی تولید می‌کنند. (!!)

برای اینکه مفصل بتواند دوباره چنین حالتی را تجربه کند ، زمانی لازم است تا گازها کاملن در مایع مفصلی حل شوند. در طول این مدت‌ زمان ، اِعمال دوباره ی فشار باعث ایجاد صدا نخواهد شد. (!!)

 

اگرچه این باور در عامهٔ مردم وجود دارد که قولنج شکستن باعث آسیب به مفصل می‌شود و منجر به ابتلا به آرتریت می‌گردد ، اما شواهد علمی این فرضیه را تأیید نمی‌کنند.

مثال زیر برای آنکه بدانیم این روش هیچ عوارضی ندارد بسیار قابل توجه است :

دکتر دونالد آنگر (Donald Unger) ، در یک مطالعهٔ شخصی ، به‌ مدت بیش از شصت سال قولنج مفاصل انگشتان دست راست خود را شکست. اما در مورد دست چپ خود این کار را انجام نداد. نتیجهٔ مطالعه ی وی حاکی از آن بود که آرتریت یا هیچ عارضه ی خاصی در دست راست وی ایجاد نشد.

دکتر آنگر به‌ خاطر این مطالعه جایزه ی ایگ‌نوبلِ سال ۲۰۰۹ را دریافت کرد.

.

4 - فشار روانی 

.

... ادامه دارد ....

pretty!

.

.

.

  • آسیه خوئی

نظرات  (۲)

  • آسیه خوئی (ایلیا)


  • گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
    اما چه سود ، حاصل گل‌های پرپر است!

    شرم از نگاه بلبل بی‌دل نمی‌کنید
    کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟!

    از آن زمان که آیینه‌گردان شب شُدید
    آیینه ی دل از دَم دوران مکدر است

    فردایتان چکیده ی امروز زندگی است
    امروزتان طلیعه ی فردای محشر است

    وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید
    وقتی حدیث درد برایم مکرر است

    وقتی ز چنگ شوم زمان ، مرگ می‌چکد
    وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است

    وقتی بهار ، وصله ی ناجور فصل‌هاست
    وقتی تبر ، مدافع حق صنوبر است

    وقتی به دادگاه عدالت ، طناب دار
    بر صدر می‌نشیند و قاضی و داور است

    وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست
    وقتی که نقش خون به دل ما مُصور است

    وقتی که نوح ، کشتی خود را به خون نشاند
    وقتی که مار ، معجزه ی یک پیامبر است

    وقتی که برخلاف تمام فسانه‌ها
    امروز ، شعله ، مسلخ سرخ سمندر است

    از من مخواه شعرِِ تَر ، ای بی‌خبر ز درد!
    شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است!

    ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
    تیغ زبان ، بُرنده‌تر از تیغ خنجر است

    این تخته‌پاره‌ها که با آن چنگ می‌زنید
    ته‌مانده‌های زورق بر خون شناور است

    حرص جهان مزن که در این عهد بی‌ثبات
    روز نخست ، موعد مرگت مقرر است

    هرگز حدیث درد به پایان نمی‌رسد
    گرچه خطابه ی غزلم رو به آخر است

    اما هوای شور رَجَز در قلم گرفت
    سردار مثنوی به کف خود ، عَلَم گرفت

    در عرصه ی ستیز ، رجزخوان حق شدم
    بر فرق شام تیره ، عمود فلق شدم

    مغموم و دل‌شکسته و رنجور و خسته‌ام
    در ژرفنای درد عمیقی نشسته‌ام

    پاییز بی‌کسی نفسم را گرفته است
    بغضی گلوگه ی جرسم را گرفته است

    دیگر بس است هرچه دوپهلو سروده‌ام
    من ریزه‌خوار سفره ناکس نبوده‌ام

    من وامدار حکمت اسرارم ای عزیز!
    من در طریق حیدر کرّارم ای عزیز!

    من از دیار بیهقم ، از نسل سربه‌دار
    شمشیر آب‌دیده ی میدان کارزار

    ای بیستون فاجعه ، فرهاد می‌شوم
    قبضه به دست تیشه ی فریاد می‌شوم

    تا برزنم به کوه سکوت و فغان کنم
    رازی هزار از پس پرده عیان کنم

    دادی چنان کشم که جهان را خبر شود
    گوش فلک ز ناله ی «بیداد» کر شود

    در شهر هرچه می‌نگرم غیر درد نیست
    حتا به شاخ خشک دلم ، برگ زرد نیست

    اینجا نفس به حنجره انکار می‌شود
    با صد زبان به کفر من اقرار می‌شود

    با هر اذان صبح به گلدسته‌های شهر
    هر روز دیو فاجعه بیدار می‌شود

    اینجا ز خوف خشم خدا در دل زمین
    دیوار خانه روی تو آوار می‌شود

    با ازدحام این همه شمشیر تشنه‌لب
    هر روز روز واقعه تکرار می‌شود

    آخر چگونه زار نگریم برای عشق
    وقتی نبود آنچه که دیدم سزای عشق؟!

    دیدم در انزوای خزان ، باغ عشق را
    دیدم به قلب خون غزل ، داغ عشق را

    دیدم به حکم خار ، به گل‌ها کتک زدند
    مهر سکوت بر دهن قاصدک زدند

    دیدم لگد به ساقه ی امید می‌زنند
    شلاق شب به گُرده ی خورشید می‌زنند

    دیدم که گرگ ، بره ی ما را دریده است
    دیدم خروس دهکده را سر بریده است

    دیدم «هُبَل» به جای خدا تکیه کرده بود
    دیدم دوباره رونقِ بازارِ برده بود

    دیدم خدا به غربت خود ، زار می‌گریست
    در سوگ دین  به پهنه ی رخسار می‌گریست

    دیدم ، دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است
    «باز این چه شورش است که در خلق عالَم است؟

    از بس سرودم و نشنیدید ، خسته‌ام
    من از نگاه سرد شما دل‌شکسته‌ام

    ای از تبار هرچه سیاهی ، سرشت‌تان
    رنگ جهنم است تمام بهشت‌تان

    شمشیرهای کهنه ی خود را رها کنید
    از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید

    بی‌شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
    هر چهار فصل سال ، همیشه بهار بود

    اما به حکم سفسطه ، بیداد کرده‌اید
    ابلیس را ز اشک خدا شاد کرده‌اید

    مَردم! در این سراچه به‌جز باد سرد نیست
    هرکس که لاف مردی خود زد که مرد نیست

    مردم! حدیث خوردن شرم و قیِ حیاست
    صحبت ز هتک حرمت والای کبریاست

    مردم! خدانکرده مگر کور گشته‌اید؟!
    یا از اصالت خودتان دور گشته‌اید؟!

    تا کی برای لقمه ی نان ، بندگی کنید؟!
    تا کی به زیر منت‌شان زندگی کنید؟!

    اشعار صیقلی‌شده تقدیم کس نکن!
    گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن!

    دل را اسیر دلبر مشکوک کرده‌ای!
    دُرّ دَری نثار ره خوک کرده‌ای!

    آزاده باش هرچه که هستی عزیز من!
    حتا اگر که بت بپرستی عزیز من!

    اینان که از قبیله ی شوم سیاهی‌اند
    بیرق به دست شام غریب تباهی‌اند

    گویند این عجوزه ی شب ، راه چاره است!
    آبستن سپیده ی صبحی دوباره است!

    ای خلق! این عجوزه ی شب ، پا به ماه نیست!
    آبستن سپیده ی صبح پگاه نیست!

    مردم! به سِحر و شعبده در خواب رفته‌اید
    در این کویر تشنه ، پیِ آب رفته‌اید

    تا کی در انتظار مسیحی دوباره‌اید؟!
    در جستجوی نور کدامین ستاره‌اید؟!

    مردم! برای هیبت‌مان آبرو نماند
    فریاد دادخواهی‌مان در گلو نماند

    اینان تمام هستی ما را گرفته‌اند
    شور و نشاط و مستی ما را گرفته‌اند

    در موج‌خیز حادثه ، کشتی شکسته است
    در ما غمی به وسعت دریا نشسته است

    در زیر بار غصه ، رمق ناله می‌کند
    از حجم این سروده ، ورق ناله می‌کند

    اندوه این حدیث ، دلم را به خون کشید
    عقل مرا دوباره به طرْف جنون کشید

    «هَل مِنْ مبارز» از بُن دندان برآورم
    رخش غزل دوباره به جولان درآورم

    برخیز تا به حرمت قرآن ، دعا کنیم!
    از عمق جان ، خدای جهان را صدا کنیم

    با ازدحام این همه بت ، در حریم حق
    فکری به حال غربت دین خدا کنیم

    در سوگ صبح ، همدم مرغ سحر شویم
    در صبر غم ، به سرو بلند اقتدا کنیم

    باید دوباره قبله ی خود را عوض کنیم
    با خشت عشق ، کعبه‌ای از نو بنا کنیم

    جای طواف و سجده برای فریب خلق
    یک کار خیر ، محض رضای خدا کنیم

    در انتهای کوچه ی بن‌بست حسرتیم
    باید که فکر عاقبت ، از ابتدا کنیم

    با این یقین که از پسِ یلدا سحر شود
    برخیز تا به حرمت قرآن دعا کنیم

     

      بیداد خراسانی


    اصلا نمی خواهند بفهمند که 
    به تعداد آدم های روی کره ی خاکی ، تفاوت فکر و نگرش وجود دارد
    و بپذیرند که :
    کسی که تفکرش با آنها متفاوت است دشمنشان نیست
    انسان دیگری ست با دیدگاه دیگر . فقط همین.
    اگر فقط همین یک اصل را می پذیرفتیم ، روابطمان میشد :
    آرامشی توأم با احترام
    به همین سادگی

    پاسخ:
    آدمهای مهربان در مقابل خوبی های یک طرفه شان هرگز احساس حماقت نمیکنند چون خوب بودن برای آنها عادت شده
    آدم های مهربان از سر احتیاجشان مهربان نیستند. آنها دنیا را کوچکتر از آن می بینند که بدی کنند… آدمهای مهربان خود انتخاب کرده اند که نبینند نشنوند و به روی خود نیاورند. نه اینکه نفهمند…
    هزاران فریاد پشت سکوت آدمهای مهربان هست سکوتشان را به پای بی عیب بودن خود نگذارید…
    هرگز به آدمهای مهربان زخم نزنید چون گوشه ی قلب خدا زخمی می شود…




    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی