ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

نگاه اول ( پروانگی )

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ق.ظ

                                           عاشق که باشی ؛

                                                 آسمان ، زمین ، دریاها ...

                                                                                همه مثل تو

                                                                                           پیراهن آبی می پوشند.

.

.

نمی دونم تا به حال خدای ناکرده این شرایط براتون پیش اومده یا نه ؟

اینکه یه زمانی در خانواده تون پدر رو از دست داده باشید ، مادر رو از دست داده باشید و همچنین برادر بزرگتر رو هم از دست داده باشید.

اونوقت برادر کوچیکه به شما ، هم به چشم پدر نگاه کنه ، هم به چشم مادر نگاه کنه و هم به چشم برادر.

یعنی در واقع شما همه کس او میشید.

خیلی سخته. خیلی.

 حالا

فکر کن !!؟؟

علاوه بر پدر بودن ، مادر بودن و برادر بودن ؛ خواهر هم باشی.

ایفای نقش پدر برای یک زن خیلی راحته. از اون راحت تر ایفای نقش مادره. همینطور برادر.

اما خدا نکنه کوچکترین خاری به پای اون برادر کوچیکه بره. خدا نکنه یه وقت از تشنگی بی تاب بشه. خدا نکنه بچه ای تو کوچه بهش دشنام بده یا با چشم چپ بهش نگاه کنه. خدا نکنه ...

اونوقته که می فهمی خواهر بودن چقدر از هر نسبت دیگه ای سخت تره.

چرا ؟  چون خواهرا خیلی حساس و دل نازک اند. اگه کوچکترین خراشی به دست و پای تنها برادرشون ببینند ، اشک شون زودتر از داداشه جاری میشه.

 بعدش فکر کن !!؟؟

قرار نباشه تا او زنده ست ، تو گریه کنی 

قرار نباشه هیچوقت تو زودتر از او گریه کنی

قرار باشه مثل آسمون ، براش پدر باشی

مثل زمین ، براش مادر باشی

مثل کوه ، براش برادر باشی

                     و مثل

                            مثل

                                 مثل دریا ،

                                             براش خواهر باشی ...

.

.

« پایان قسمت اول »

.

.

ایلیا ـ 93/8/3 ـ شنبه 22:18

یک شب قبل از محرّم

  • آسیه خوئی

نظرات  (۸)

دردهـــآیی که برای خداست خیلی زیباست . شهیـــد چمران

Mekhsii mamych
_ : فردا سفرمون آغاز می شه خواهرجان. آماده ای دیگه ؟
_ : بله داداش گلم. فقط اجازه بده بین این همه مسافر ؛ همونطور که به مادرمون قول دادم ، در تمام مسیر این سفر ، دوش به دوش تو حرکت کنم...

 

امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم      

غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم

 

زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی          

بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم

 

تا به کی حلقه شوم سر به در خانه بکوبم     

از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم

 

قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی ؟     

بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم

 

گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان       

دلخوش ای مه به سرابم کن و بگذار بمیرم

 

اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم        

شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم

 

خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث        

کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم



زیبا بود
مثل همیشه
این پست آخریت محشر بودن، خیلی قشنگ بود
دلم لرزید.
  • دختر ارغوانی
  • سلام عزیز مهربونم.
    این پست و پست بالایی رو خوندم.
    یک حس آشنایی در من بوجود اومد که همین روزها حسش کرده بودم.
    گاهی بهتره ارغوانی حرف نزنه، و فقط حس کنه...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی