ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

پـرنـد ه ...

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۳ ق.ظ

.

چه کسی تو را شکست ؟
ساقه ی تُرد نیلوفرینم ؟
کدام واژه ؟ کدام سطر ؟
تبرِ نازکای تنه ات گشت ؟
.
این پرنده ها 
که از آشیان لب های من
به سوی آسمان رهایی بال می گشایند
تو را به حرکتی دوباره 
و نگاهی تازه 
فرا می خوانند.
.
رنگ ها را ببین !
ببین ، پرنده چگونه در "آبی" پرواز می کند
اوج می گیرد
عشق می سازد ...
چگونه بر "سبز" می نشیند
آشیان می کند
و عشق می شود 
"سرخ" می شود ! ... 
ببین !
چگونه از "زرد" کوچ می کند
و از "سپیدِ" سرد می گریزد
بر ستیغ کوه ها می پرد
از وسعت دریاها عبور می کند
و در هجوم نیزه های آتشین خورشید
سایه ای "سبز"
و رودی خنک ،
عطشناک جستجو می کند !؟
.
پرنده یعنی عشق
عشق یعنی پرنده.
.
گوش کن صدای پرنده ها را ...
صدای این واژه ها را ...
ترنم عشق را
موسیقای پرواز
با نت های "دوست داشتن"
احیای گِل وجود
با سرانگشت های چیره ی باران ...

برخیز ساقه ی تُرد نیلوفرینم !
آواز چکاچک بال هاشان را می شنوی ؟ ...
.
.
آسیه خوئی ـ شهریور 1374 ـ آرشه های گیسو ـ ص 19 و 20
.
.
  • آسیه خوئی

نظرات  (۳)

سلام دوست من امشب بعضی از متون زیبا و این شعر پر احساستان را خواندم
بسیار زیبا هستند. خوشحالم که با وبلاگ مفید و آموزنده شما آشنا شدم.
موفق و پیروز باشید.
پاسخ:
سلام و درود سرکار خانم پروانه شیخ
خواهش می کنم. نظرتان لطف شما و زیبایی ، نگاه شماست.
من هم از آشنایی با شما و قلم خوب و تأثیرگذارتان خوشحال و خشنودم.
برقرار باشید و سرافراز

عالی بود.....پایار باشید

پاسخ:
متشکرم گرامی 
درود بر شما

به نظر شما این حکومت دیگر هوایی برای تنفس گذاشته که در آسمان پرنده ببینیم .پرنده ها همه کوچ کردند .سالهاست پرنده ندیدم ... و یادم رفته آسمان پرنده دارد .
پاسخ:
سحر عزیزم
همان موقع هم که این شعر سروده شد ، یعنی 21 سال پیش ، اصلا اکسیژنی وجود نداشت که بشود نفس کشید چه رسد به آنکه بتوان پرواز کرد.
اما همان موقع یادم است که پرنده هایی که در آن زمان وجود داشتند معتقد بودند که می توان برای پرواز ، آسمانی دیگر و زمینی دیگر با خورشید و ... جنگل های دیگری داشت تا آواز چکاچک بال هاشان به گوش تمام دوشیزگان نیلوفری برسد.
جهان ، فقط همین جهانی که ما می بینیم نیست. درون و برون این جهان ، جهان های دیگری نیز هست که نقطه مشترک آنها نقطه ی مرکزیت آنهاست. دقیقا مانند دایره های متداخلی که هم مرکز هستند. برای قادر بودن به دیدن این جهان ها و تواناییِ زندگی داشتن در آنها باید مراحلی را طی کنیم تا بعد از آن بتوانیم در آنِ واحد در سه واقعیت موجود در این جهان ها بصورت همزمان حیات داشته باشیم. فقط در این صورت است که هیچ شرایط نامساعد و غیر قابل تحمل برای پرواز نمی تواند حتی یک مولکولِ اکسیژن را از بین ببرد.
البته فقط وجود موقعیت ها و شرایط نامساعد و غیر قابل تحمل نباید باعث شود تا به چنین راهکاری دست یافت. این واقعیت های سه گانه وجود دارند و باید پیش از فرا رسیدن مرگ از وجود آنها آگاهی یافت و از توانایی های حاصل از زندگی در آنها بهره برد.

سحر جان 
اگر آدرسی از تو ـ لااقل در دنیای مجازی ـ داشتم حتما مفصل تر و واضح تر برایت توضیح می دادم عزیز من.

در پناه حق پایدار باشی و شادمان

ax

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی