کلمه را آلودید
من از خدای شما بیزارم
من از تمامی شماها بیمارم
از شما که به سخره می گیرید
حتا گریستن بخاطر یک خداحافظیِ ساده را
از شما که دیوانه می نامید کسی را
که صدای آه پروانه ها را می شنود.
.
از شما که عطرافشانی گل ها را هرزگی می نامید
اما واژه های لکّاته ی شعرتان
در سیاهچالِ قوّادان ِ کلمه
خودفروشی می کند
و هر کلامی را می آلاید.
.
از شما که هیچ تیشه ای نبش قبر نخواهد کرد
اندیشه های فسیل شده
و کلمات ناموزون و بی قواره ی تان را.
.
از شما که پاانداز خیابان شهید شیخ شهاب الدین سهروردی هستید
و هر روز صبحِ علی الطّلوع
حلقه ی طناب دار سهروردی را گره می زنید.
.
من از خدای شما بیزارم
از دین شما بیزارم
از حجاب شما بیزارم
چادرم را بر سر فوّاره های میدان تماشای تقوا انداختم
آن زمان که زیر ضربات تازیانه هاتان
مانتوی مریم جر خورد
مقنعه ی طاهره پاره شد
و شلوار شما دو تا شد.
.
از شما که از کالبد شکافی حضرت عشق
خسته نمی شوید
و هر سال در جشن بالماسکه ی تان
او را دوباره
تا جوخه ی اعدام
تشییع می کنید.
.
شما پیش از هر جنایتکاری
با دهان هاتان
با قلم هاتان
کلمه را آلودید
کلمه را آلودید
کلمه را آلودید
من از تمامی شماها بیمارم.
.
آسیه خوئی ـ تیر ماه 1374 ـ آرشه های گیسو ـ صفحه ی 18 و ...
.
.
- ۹۴/۰۴/۰۶
خوبه.