ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آینه های روبرو» ثبت شده است

.

.. «« سفر آینه ها »» ..

.

آینــــه هـای روبـــرو تــن بــه شـــراب می زنند
مست ز باده های هم ، پلک به خواب می زنند

.

آن ، همه آه می شود ، این ، همه مات می شود
بــاز ز تـأثیـــــر اثــــر ، چهـــــره بـــه آب می زننــد

.

سکه ی قلب می زنند ، رنگ به جیوه می زنند
یــار چو آیینــه شــود ، ســکه ی نـاب می زنند

.

در رخ ما بیا ببین ، شعر نخوان ، سخن نگو
آینــه هــای گفتگــو ره بـه ســراب می زنند

.

نور به رقص می دود ، چهره به چهره ، رو به رو
تــا کــه نگاه می شــوی ، زود نقــــاب می زنند

.

* * *

.
آی شمـا کـه تاکنـون قصـد سفــر نکرده اید !
حال ، به روی سینه ها طبل شتـاب می زنند

.

زود چَـغـَل(1) به تن کنید ، از ره دور بر شما
هلـهلـه ی مسـافـرت ، گاهِ کِراب می زننــد.

.

.

آسیه خوئی (ایلیا)

.

(1) : چـَغـَل : زره
نه همچون دیگران زآهن چغل پوش
ســـلاح عصمت یـزدانـش بــر دوش

.

.

  • آسیه خوئی