ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابتدای ویرانی» ثبت شده است

.

بعضی گفته اند در حمله ی مغول ها به ایران ، وقتی عطار نیشابوری را گردن زدند ؛ عطار چند گام بدون سر قدم برداشت.
بعضی نیز گفته اند که پس از گردن زدن خم شد ، سر خود را به دست گرفت و در حالیکه سر خود را در دست داشت چند قدم برداشت.
و بعضی نیز گفته اند پس از گردن زدن خم شد ، سر خود را از روی زمین برداشت ، از خون رگ های گردن خود بر صورت خویش کشید و چهره ی اش را گلگون ساخت تا رنگ پریدگی اش نشانه ی ترس و دلهره نباشد.
پیداست که پذیرش گفته ی اول علاوه بر دارا بودن دلایل عقلانی و منطقی ، دلیل فطری و باطنی نیز دارد. کشته ای که نداند کشته شده است و به قتل رسیدن خود را باور نداشته باشد ، بی آنکه بداند جان او تا چند لحظه ی دیگر به پایان می رسد ؛ بی اراده به حرکت خود تا مادامیکه کشته شدن اش را باور نکرده است ادامه می دهد. 
خواهش می کنم کشته شدن ات را باور کن ای جانِ عاشق !
معشوق همیشه مشغول به احوال خود است و عشق بیخبرتر از اوست که تو را از کشته شدن ات خبر دهد.
خواهش می کنم باور کن 
این تلو تلوها ، این گیجی و سر از پا نشناختن ها ، این کژ و مژ شدن و بی اختیاری ها ، این بی خبری و شیدایی تو ؛ همان گام های پایانی ست.
ابتدای ویرانی ست.
باور کن.

.

.

آسیه خوئی (ایلیا) ـ دوشنبه 94/7/13

.

.

  • آسیه خوئی