.
... «« آرشِ مرام من ، یعنی تو »» ..
.
ـ : اینک این تمام من ، یعنی تو انتها ، دوام من ، یعنی تو
من همیشه با تو بودم ، "دَر" تو ساکتم ، کلام من ، یعنی تو
جاری از صدای تو بر لب ها مهربان ! سلام من ، یعنی تو
پخته از حضور عالم سوزت چامه های خام من ، یعنی تو
می چکد به روی کاغذ ، شعرم این همان سهام من ، یعنی تو
دوری از تو نیست ممکن ، حتی نقطه ی ختام من ، یعنی تو
تو برای من "تمامت" هستی بختِ پر هُمام من ، یعنی تو
حجتی برای پرسش هایم آن دلیل تام من ، یعنی تو
شیعه ی توام ، تماماً سنّی من توام ، امام من ، یعنی تو
آسمان تهی شد از اسماءَت انتهای نام من ، یعنی تو
این توئی همیشه در هر حالت حال ِ بی مُقام من ، یعنی تو
تو بگو ـ غلط اگر می گویم ـ : « "آنِ" صبح و شام من ، یعنی تو
سرکش از لقا اگر می تازم ترکه های رام من ، یعنی تو
هم "سوار" ، تو وَ هم "مرکب" ، تو هم "رها لگامِ" من ، یعنی تو
مست می نوازمت ، می رقصم آرشِ مرامِ من ، یعنی تو »
[ نام پاره ی تنم آوردی جرعه های جام من ، یعنی تو ]
کودکم ـ انار سرخم ـ خندید : « ریشه های مام من ، یعنی تو »
سرخی انار ، تو ؛ شیرین ، تو شهدهای کام من ، یعنی تو
"ما"ی ما مَهِل وَ مگذار ایشان "میم" ، "ها" وَ "لام" من ، یعنی تو
.
.
آسیه خوئی ـ مهر ماه 1375 ـ از مجموعه شعر "آرشه های گیسو" ـ ص 64 و 65
.
.
- ۳ نظر
- ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۰