ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل ناتمام» ثبت شده است

.

خسته و مجروح از زخم پیاپی در سماع افتاده بود

برگ هایش یک به یک ، پائیز را در خون خود طی می نمود

 

شاخه هایش در نبردی یک تنه با خنجرِ بادِ خزان

مثل پیچ و تاب نیزه ، از نفیرش قلب شب را می ربود

 

آسمان هم این ضیافت را نوا و نور شد با رعد و برق

رقص نوری شد به پا ، گویا خدا  با  " سِنج "  شعری می سرود

 

بادها با زوزه هاشان ، ابرها با سوسه هاشان ، گاه گاه

شبچره با عربده ها ، قاه قاه ها ؛ عمق شب را می فزود

 

این نهال از کِی چنین رقصی شکوه انگیز را آموخته !؟

ایستاده ، آستین در باد افشانده ، تن اش زخم و کبود !؟

 

ناگهان در لابلای شاخه هایش یک پرنده گریه کرد ...

.

ایلیا ـ دی ماه 1393

.

.

  • آسیه خوئی