ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قاصدک» ثبت شده است

نسیمی کز بن آن کاکل آیو / مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو

.

کوچه کوچه ، شهر تا شهر آمدم ، تو رَفته بودی
پیش پا ، با آب و جـارو ، خــانـه ها را رُفتـه بودی

.

ردّ پایت تا دوکوهه بوده ، این را قاصــدک گفت
پای هر کــوه از عــروج و اوج عنقـا گفتـه بودی

.

در حروف سربی ات بر روی گونی های سنگـر
عشق را با رنگ های اُخروی "ناگفته"* بــودی

.

از همان دورانِ مشق بچّگـی ، در زنـگ انشــــاء
پای درس بی حساب از حرف ها ، آشفته بودی

.

* * *

.

آه ، اینجا گوشه ی این کنج ِ خلوت ، خـالی از "من"
وَه چه زیبـــا با خــدا مثل فــــرشتـــــه خفتــه بودی

.

آسیه خوئی

.

*ناگفتنی ها : 
عشق ؛ آنچه که به زبان نمی آید و عاشقان حقیقی در عمل نشان می دهند.

 

.

.

  • آسیه خوئی