قاصدک
نسیمی کز بن آن کاکل آیو / مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
.
کوچه کوچه ، شهر تا شهر آمدم ، تو رَفته بودی
پیش پا ، با آب و جـارو ، خــانـه ها را رُفتـه بودی
.
ردّ پایت تا دوکوهه بوده ، این را قاصــدک گفت
پای هر کــوه از عــروج و اوج عنقـا گفتـه بودی
.
در حروف سربی ات بر روی گونی های سنگـر
عشق را با رنگ های اُخروی "ناگفته"* بــودی
.
از همان دورانِ مشق بچّگـی ، در زنـگ انشــــاء
پای درس بی حساب از حرف ها ، آشفته بودی
.
* * *
.
آه ، اینجا گوشه ی این کنج ِ خلوت ، خـالی از "من"
وَه چه زیبـــا با خــدا مثل فــــرشتـــــه خفتــه بودی
.
آسیه خوئی
.
*ناگفتنی ها :
عشق ؛ آنچه که به زبان نمی آید و عاشقان حقیقی در عمل نشان می دهند.
.
.
- ۹۴/۰۳/۰۹
کز هجوم ِ خامُـــش ِ مَــــه چشم ها را بسته دیدی
فی البداهه ای برای زیبا شعرتان .
راستی اینجا را ... این جا را
خیلی خواندم
عالی بود
آه ، اینجا گوشه ی این کنج ِ خلوت ، خـالی از "من"
وَه چه زیبـــا با خــدا مثل فــــرشتـــــه خفتــه بودی