ویرگول ، سرِ خط ،

ویرگول ، سرِ خط ،

سلام سلام ...
من زنده ام !
من باز هم زنده ماندم !
و همچنان با نام "او" مغازله دارم
یعنی
گنبد مینا را می بینم
عطر گل مینا را می نوشم
و آواز طرب انگیز پرنده ی مینا را می شنوم
یعنی
حالِ دلم در این میناکاری ها
خوبِ خوب است.

حتا در سماعی که
از زخم های پی درپی
دچارش می شوی
و زمین و آسمان
ترانه خوان تو می شود ؛
جبرئیل
چتر بال های سفیدش را
روی سرت می گیرد
و با لب های بی حرکت می گوید :
"آرام باش".

یعنی
من لال هم نیستم ،
ویرگول ،
سرِ خط ،

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسافر» ثبت شده است

 

.

آسمان

از ابتدای هستی بار برداشته 

کهکشانی را که

در وجود او حلول کرده 

                         تا ابد.

و من نیز تو را 

در حساب های خود حل کرده ام :

معادله ای یکسویه

که تنها راهِ آن

راهِ شیری ست.

همیشه مسافرِ من !

سفرآمده ی کوچکم !

فوران شیر تا نوک قله های زمین تیر می کشد

آسمان 

به تمام کودکان جهان شیر می دهد. 

.

آسیه خوئی

.

.

* پ. ن : این شعر را در خرداد ماه سال 1376 سروده ام و در اولین کتابم(آرشه های گیسو) چاپ شده است.

.

.

  • آسیه خوئی