دُرّ یتیم
.
این که عالَم همه در بند و اسیرش شده اند
دلبر ماست که یکباره فقیرش شده اند
مرد و زن ، پیر و جوان ، کودک یک ساله ؛ همه
بی مواجب وَ مواعید ، اجیرش شده اند
نیست در خلد برین هم اثر از بالِ ملک
بر زمین ریخته چون فرش و حصیرش شده اند
از یتیمی ، دل او در صدف ما بوده ست
بت من ، دُرّ یتیم است ؛ غدیرش شده اند
.
بی سبب نیست که مجموعه ی خورشید و قمر
روشن از چهره ی زیبای منیرش شده اند
شکوه کم کن که چرا اینهمه مفلس دارد
من چنین خواسته ام تا که فقیرش شده اند
.
آسیه خوئی (ایلیا) ـ 93/10/8 ـ دوشنبه 04:55 ـ بامداد
.
.
- ۹۴/۱۰/۰۷
می خواهمت عزیزترین دوست دارمت
اصلاً خودت بیا و ببین دوست دارمت
عشقِ بدون مرزِ من! اصلاً قبول کن
می خواهمت... برای همین دوست دارمت
آیینۀ بزرگِ بدون قرینه ام!
ای قبلۀ بدون قرین! دوست دارمت
غرقم درون جاذبه ات سیب سرخ من!
اندازۀ تمام زمین دوست دارمت
قلب اناریَم پر خون است عشق من!
عاشق شو و انار بچین دوست دارمت
قلبم چراغ جادویی توست ماه من!
با من هزار شب بنشین دوست دارمت
تصنیف هر شب و سحر عاشقی من!
آه «ای مه من» ای «بت چین» دوست دارمت
پیشانی تو آینۀ سرنوشت من!
«لاله رخی» و «زهره جبین» دوست دارمت
عاشق ترینم! این همه تردید خوب نیست
اصلاً تو فرض کن به یقین دوست دارمت
بانوی دوستانه ترین«عاشق توام»!
رؤیای عاشقانه ترین «دوست دارمت»!
صدآفرین گرفته ای از قلب عاشقم
مثلِ فرشته روی زمین دوست دارمت!
آه ای یگانه دوست...میان من و تو هیچ
مرزی نمانده غیر همین «دوست دارمت»...
محمّدسعیدمیرزائی